نانوا هم جوش شیرین میزند بیچاره فرهاد کلبه عشق

کلبه عشق

 

مـــن می نویسم و تـــــــو نـــمی خوانی !

 

امـــــــــــا...     مخــاطب که تـــو باشــی…
    

         مدیــــــونم اگر ننـــــــویسم..

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 22:12 توسط حمید| نظر بدهيد

 

باورم نمیشود . . .

انقدر سرگرم زندگیست که به یاد نمی آورد

روزی دیوانه ام بود

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 22:10 توسط حمید| 4 نظر

 

کجای زندگی را با تو مشترک بوده ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

که حالا تلفن خوش خیالت تو را مشترک مورد نظر من میخواند؟؟؟؟؟؟

مورد نظر شاید ولی مشترک نه . . .

چه خوش خیال است

من + تو  = هرگز

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 22:6 توسط حمید| 2 نظر

 

 

 

گوشه راستم بنویس پخش زنده . . .

پخش مستقیم از کجایش مهم نیست . . .!!!

بنویس زنده است هر چند دلش گرفته باشد . . .

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 22:3 توسط حمید| نظر بدهيد

 

مگر خودت نگفتی خداحافظ؟

پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟

برو به سلامت

دیگر هم سراغم را نگیر!

خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم

و دلیل رفتنت را جویاشوم...

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 21:59 توسط حمید| نظر بدهيد

 

بفهم . . .

دارد ناز تو را میکشد . . .

مردی که از غرور  . . .

خورشید هم به پایش نمیرسد . .

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 21:56 توسط حمید| يک نظر

 

آهــــای غـــریبـــه ...!  

کنـــارش میشینـــی و فقــط بــا چنـــد ایـــه قــرآن محـــرمــش مــی شـــوی...!!!!

و مــن آشنــا بــا یکـــ دنیـــا عشــق و حســرتـــ بـــه او نــامحــرمــم....!!!!

 

 

خدايا!

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه

                همه چي تموم شد!!!!!!!!!!!!

خوشبختیت آرزومه عشقم

نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 22:26 توسط حمید| نظر بدهيد

دیدن عكست تمام سهم من است

از " تـــو "

ان را هم جیره بندی كرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود

دِل اســت دیـــگر ...

ممكن است فردا خودت را از من بخواهد ....

نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 22:22 توسط حمید| نظر بدهيد

 

تو به افتادن من در خیابان خندیدی

 ومن همه ی حواسم به چشمان مردم شهربود

که

 عاشق خنده ات نشوند!!

نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 22:15 توسط حمید| يک نظر

 

سخت ترين  دو راهي عشق دو راهي بين فراموش كردن وانتظار  است 

 

گاهي كامل فراموش ميكني

 

وبعد ميبيني كه بايد منتظر مي ماندي

 

وگاهي آنقدر منتظر مي ماني

 

كه ميفهمي زودتر از اين ها بايد فراموش ميكردي

نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 22:13 توسط حمید| نظر بدهيد
p align="center"> صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : MohammadDesign.IR